زال و سیمرغ
سام بیشتر بخاطر آن نگران بود که اگر بزرگان و سرداران تندیس زال و سیمرغ گروه یادمان
زابلی هنگامیکه زال را با سپیدموی مشاهده کنند
و از او دلیلش را به پرسند چه جوابی به بزرگان دارد بدهد، بر همین اساس تصمیم گرفت
تا کودک را که اهریمن نژاد نامیده بود از خود دور کند
تا مورد شماتت قرار نگیرد. اقدام سام بدین صورت نقل شده:
چو آیند و پرسند گردنکشان | چه گویم ازین بچّهٔ بدنشان | |
چه گویم که این بچّهٔ دیو چیست | پلنگست و دو رنگست و گرنه پریست | |
ازین ننگ بگذارم به ایرانزمین | نخواهم برین بوم و بر آفرین | |
به فرمود پس تاش برداشتند | از آن بوم و بر دور بگذاشتند | |
بجایی که سیمرغ را خانه بود | بدان خانه این خُرد بیگانه بود | |
نهادند بر کوه و گشتند باز | برآمد برین روزگاری دراز |
روابط میان ایران و زابل از دوران فریدون و نریمان کموبیش پایدار بود ولی در دوران منوچهر و سام این روابط مستحکمتر گشت.
منوچهر پادشاه ایران وقتی از کار سام آگاه گشت فرزندش نوذر را به زابل فرستاد تا حضورش را به نزد منوچهر به وی ابلاغ نماید.
سام وقتی پیام پادشاه را شنید خاکبوس گشت سریعاً همراه نوذر به نزد منوچهر شتافت.
منوچهر هنگام جلوس بر تخت در طرفین راست و چپ او قارن و سام نشستند تا سالاربار زال آراسته
به زرّین کلاه و زرّین عمود به حضور پادشاه و حضار آورد همه از جمال و زیبایی زال حیرتزده شدند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.